آنچه بر من در غم آن نامسلمان می رود


آنچه بر من در غم آن نامسلمان می رود

بالله ار با موئمن اندر کافرستان می رود
بالله ار با موئمن اندر کافرستان می رود
دل به دلال غمش دادم به دستم باز داد
دل به دلال غمش دادم به دستم باز داد
گفت نقدی ده که این با خاک یکسان می رود
گفت نقدی ده که این با خاک یکسان می رود
آنچنان بی معنیی کارم به جان آورد و رفت
آنچنان بی معنیی کارم به جان آورد و رفت
این سخن در یار بی معنی نه در جان می رود
این سخن در یار بی معنی نه در جان می رود
گفتم از بی آبی چشم زمانه ست این مگر
گفتم از بی آبی چشم زمانه ست این مگر
پیشت آب من کنون تیره به دستان می رود
پیشت آب من کنون تیره به دستان می رود
دل کدامی سگ بود جایی که صد جان عزیز
دل کدامی سگ بود جایی که صد جان عزیز
در رکاب کمترین شاگرد سگبان می رود
در رکاب کمترین شاگرد سگبان می رود
در تماشاگاه زلفش از پی ترتیب حسن
در تماشاگاه زلفش از پی ترتیب حسن
باد با فرمان روایی هم به فرمان می رود
باد با فرمان روایی هم به فرمان می رود
باد باری زلف او را چون به فرمان شد چنین
باد باری زلف او را چون به فرمان شد چنین
دیو زلفش گرنه با مهر سلیمان می رود
دیو زلفش گرنه با مهر سلیمان می رود
عید بودست آنچه در کشمیر می رفتست ازو
عید بودست آنچه در کشمیر می رفتست ازو
کار این دارد که اکنون در خراسان می رود
کار این دارد که اکنون در خراسان می رود
در میان آتش دل گرچه هر شب تا به روز
در میان آتش دل گرچه هر شب تا به روز
جانم از یاد لبش در آب حیوان می رود
جانم از یاد لبش در آب حیوان می رود
هر زمان گوید چه خارج می رود اکنون ز من
هر زمان گوید چه خارج می رود اکنون ز من
دم نمی یارم زدن ورنه فراوان می رود
دم نمی یارم زدن ورنه فراوان می رود
آب لطف از جانب او می رود با انوری
آب لطف از جانب او می رود با انوری
بلکه از انصاف و عدل و داد سلطان می رود
بلکه از انصاف و عدل و داد سلطان می رود
خسرو آفاق ذوالقرنین ثانی سنجر آنک
خسرو آفاق ذوالقرنین ثانی سنجر آنک
قیصرش در تحت فرمان همچو خاقان می رود
قیصرش در تحت فرمان همچو خاقان می رود